خــنده بـــازار باهم بخنديم نه به هم بلاقا گؤره سلام برتمام آزربايجاني ها اين وبلاگ متعلق به شماست آمده ام تا كمي لبخند برلبانتان بنشانيم.من از شهرستان قوشاچاي(مياندوآب) هستم و بي صبرانه منتظر بازديدهاي شما... ياشاسين ائل آزربايجان سون یازی لار
بچه روازبيمارستان آورديم خونه،خوابيده.
پدرم ميگه:خوابه؟
پ نه پ!گذاشتيمش شارژبشه،آخه گفتن اولش كه ميخواين شارژكنيد،چندساعت خاموشش كنيد.
بؤلوم : leqv انيشتن براي رفتن به سخنراني ها و تدريس در دانشگاه، از راننده مورد اطمينان اش كمك مي گرفت. راننده وي نه تنها ماشين اورا هدايت مي كرد، بلكه هميشه در طول سخنراني ها در ميان،شنوندگان حضور داشت. انيشتن، سخنراني مخصوص به خود را انجام مي داد و بيشتر اوقات راننده اش، بطور دقيقي آنها را حفظ مي كرد. يك روز انيشتن در حالي كه در راه دانشگاه بود، باصداي بلند در ماشين پرسيد:چه كسي احساس خستگي مي كند؟ راننده اش پيشنهاد داد كه آنها جايشان را عوض كنند و او جاي انيشتن سخنراني كند،سپس انيشتن بعنوان راننده او را به خانه بازگرداند. عدم شباهت آنها مسئله خاصي نبود.انيشتن تنها در يك دانشگاه استاد بود، و در دانشگاهي كه وقتي براي سخنراني داشت، كسي او را نمي شناخت و طبعا نمي توانست او را از راننده اصلي تمييز دهد. او قبول كرد، اماكمي ترديد در مورد اينكه اگر پس از سخنراني سوالات سختي از راننده اش پرسيده شود، او چه پاسخي خواهد داد، در درونش داشت. به هر حال سخنراني به نحوي عالي انجام شد، ولي تصور انيشتن درست از آب در آمد.دانشجويان در پايان سخنراني انيتشن جعلي شروع به مطرح كردن سوالات خود كردند. در اين حين راننده باهوش گفت “سوالات بقدري ساده هستند كه حتي راننده من نيز مي تواند به آنها پاسخ گويد”سپس انيشتن از ميان حضار برخواست وبه راحتي به سوالات پاسخ داد،به حدي كه باعث شگفتي حضار شد. بؤلوم : leqv كاسيب بير دانا ربع سيككه آلار،بير يئدديجه اقتصادي خبرلره باخار!*كاسيبين قاپيسي هميشه آچيق اولار(گؤرسن باغليدي،كناردا بير ساري ايپ وار،اونو چكسن آچيلار!!)*كاسيب ايسته مز چالايا سالسين،گيرر تيرئيلي آلتينا!*ميليونرين باشينا گؤلله ديرهئچ اولماز(تاتلي سس)،آنجاق كاسيب دوردوغو يئرده ضربه مغزي اولار!*كاسيب ايستر قوناق ساخلاسين،دئير:سن آللاه دور شالواريني چيخات!!*كاسيب ماشين سورنده،كيمسه يه يول وئرمز!*قازماق ندير؟كاسيبين دويماق اوچون سون اومودو!*كاسيبي دوه اوستونده بؤوه سانجار!*
**منبع:فيس بوك-كاسيب**
بؤلوم : leqv يه دختر خوب هيچوقت زودتر از اينكه از شير بگيرنش عاشق نميشه. بؤلوم : leqv سه تا زن انگليسي ، فرانسوي و ايراني با هم قرار ميزارن كه اعتصاب كنن و ديگه كاراي خونه رو نكنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از يك هفته نتيجه كارو بهم بگن. زن فرانسوي گفت: به شوهرم گفتم كه من ديگه خسته شدم بنابراين نه نظافت منزل، نه آشپزي، نه اتو و نه … خلاصه از اينجور كارا ديگه بريدم. خودت يه فكري بكن من كه ديگه نيستم يعني بريدم! روز بعد خبري نشد ، روز بعدش هم همينطور . روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست كرده بود و اورد تو رختحواب من هم هنوز خواب بودم ، وقتي بيدار شدم رفته بود . زن انگليسي گفت: من هم مثل فرانسوي همونا را گفتم و رفتم كنار. روز اول و دوم خبري نشد ولي روز سوم ديدم شوهرم ليست خريد و كاملا تهيه كرده بود ، خونه رو تميز كرد و گفت كاري نداري عزيزم منو بوسيد و رفت. زن ايراني گفت : من هم عين شما همونا رو به شوهرم گفتم اما روز اول چيزي نديدم روز دوم هم چيزي نديدم روز سوم هم چيزي نديدم شكر خدا روز چهارم يه كمي تونستم با چشم چپم ببينم بؤلوم : leqv -داداش اينترنتي تا هر وقت خواستن ازش اكانت مجاني بگيرت!و بدون وجدان
درد اد ليستشو نو پر از اين داداشيهاي رنگ و وارنگ كنن!
۲-داداش خر زور تا در موقع لزوم حال بعضيا رو بگيره ۳-داداش خوش تيپ و پولدار تا به دوستاش بگه اين بي-اف منه ۴-داداش خر خون تا در موقع امتحان براش تقلب بنويسه ۵-داداش ماشين دار تا اونو اينور و اونور برسونه ۶-داداشي كه چشم ديدنشو نداره(همون داداش واقعي خودش)! بؤلوم : leqv یولداش لار
سورغو باغلانتی لار
یارپاق لار سایغاج
|
||